اغا یه بار سوم دبستان بودیم یکی از بچه ها سرشو از بیخ تراشیده بودبه معلم گفتیم فلانی سرطان داره اغا معلم ما هم باور کرد و اون روز درس ندادو درباره سرطان حرف زد.
حدود یه هفته معلم ها درس ندادن و ما بیکار بودیم.
یه روز مدیربه خونشون زنگ زدو اونارو دلداری داد.
پدرش به مدیر گفت که او موهاشو تراشیده ....هیچی دیگه زنگ تفریح مارو برد روی سکو