loading...
فان 20
آخرین ارسال های انجمن
banoo بازدید : 162 1395/01/25 نظرات (0)

تو اتاقم نشسته بودم …صدای بابام از تو هال میومد.. داشت با صدای بلند این شعرو همراه پنگول(گربه برنامه رنگین کمان)میخوند: گفت به گلا دست نزنید..نه نه نه نمیزنیم…شاخه هاشون و نکنیم…نه نه نه نمیکنیم … :|

با یکی از دوستام رفته بودیم خونه ی یکی دیگه از دوستام. اتاقش حسابی به هم ریخته و پر اشغال بود. ما رفتیم نشستیم PES بزنیم. دوستمم شروع کرد به جاروبرقی کشیدن اتاق. ما همینطور که بازی میکردیم تک و توک تخمه هم میخوردیم. یهو من یه شوت از راه دور زدم که خورد به تیر دروازه، دوست بیچاره ی منم که داشت تو همون لحظه تخمه میخورد، هول شد پوست تخمه پرید تو حلقش. آقا این بدبخت شروع کرد به دست و پا زدن. دوستم جاروبرقی رو انداخت پایین و رفت آب بیاره. منم همراش رفتم که یه تیکه نونی چیزی بیارم که بخوره شاید پوست تخمه رو ببره پایین. خلاصه وقتی برگشتیم تو اتاق خشک شدیم!
دوستم جارو برقی رو گرفته بود و لولشو گذاشته بود تو حلقش!!!!! گفتیم چیکار میکنی؟! گفت میخوام پوست تخمه رو درش بیارم!!! ما هم بیخیال خفگی طرف شدیم و پخش زمین شدیم!
خدایا… این دوستان مبتکر و خلاق رو از ما نگیر!

عاقا ما امســـــال بهـــــــار دو نفری رفته بودیم زیــــــارت!!!
من ومخاطب خاص تر از جانم(!) از طریق ازدواج دانشجویی رفته بودیم(جاتون خالی!)
دمشون گرم خیلی سفر پرباری بود. برنامه هاشونم خعــــــــلی خوب بود.
ی شب تو لابی هتل ی مسابقه برگزار کردن به اسم “تفاهم”
به این صورت ک آقایون ی گروه وخانوما ی گروه دیگه. ب هر گروه هم ی آلبوم دادن، باید اولین چیزیو ک با دیدن عکسها ب ذهنت میرسید مینوشتی البت زمانشم مشخص بود. بعـــــد مالای تو رو با مخاطب خاصت مقایسه میکردن اگه مث هم بود نظراتون برنده میشدین.
خلاصه من ک چن تاشو وخ نکردم بنویسم عکساشم انقدر چرت بود ک منم چرت وپرت نوشتم !!! بعدشم ک با مخاطب خاصم مقایسه میکردیم،دیدم نخیـــــــــــر! هر کدوممون ی چی نوشتیم!!!
با سری افتاده وگردنی کج رفتیم اتاقمون! صبح ک اومده بودیم پایین واسه صبحونه دیدم در کمال ناباوری اسم “ما” ب عنوان برنده اونجا نوشته شده!!! یعنی اشک تو چشام حلقه زد، انگار ی چی فراتر از تیتاب بهم دادن! ینی اگه جایزه نوبل دریافت میکردم اونقد ذوق مرگ نمیشدم!!!
مــــــــــــــــرســــــــــــــــــی تـــــــــــــــــفـــــــــــاهــــــــــــــــم!!!

همین الان سرکار نشسته بودم داشتم باگوشی تواینترنت میچرخیدم یکی اومد شیرینی بم تعاروف کرد منم حواسم نبود اومدم بگم اگه مناسبتی داره مبارک باشه گفتم اگه منابتی داره منابته،یارو فک کرد خلوچلم گذاشت رفت،خودمم هنوز هنگم این منابت چیه اومد تو دهنم.
شمام اگه منابت داشت لایک کن.

اغا(اقا،عاقا،اصلا هرچی) دیروز سر کلاس زبانم بودم(اره منم کلاس زبان میرم چیه مشکلیه. چرا بد نگاه میکنی) داشتم با ایفون رفیقم بازی میکردم.(دیگه داری خیلی بد نگاه میکنی ها) بعد از مدتی که بازی نکردم صفحه اش قفل شد.منم برای اینکه تابلو نباشه همینجور که داشتم معلم رو نگاه میکردم دکمه ی وسطش رونگه داشم یک دفعه یک خانومه گفت چی چی is not available منو میگی سرخ شدم قرمز شدم سبز شدم اصلا دیگه مداد رنگی شدم ولی دم معلمه گرم هیچی نگفت الانم دارم به افق نگاه میکنم و محو شدن بقیه رو میبینم

خدا نصیب گرگ بیابون نکنه به طرز خفن ناکی سرما خورده بودم و به دلیل عدم رعایت موازین بهداشتی موجبات بیماری سایراعضای خونواده رو هم فراهک کردم
حالا بابام هربارعطسه میکنه یه پس گردنی هم نثار من میکنه ولی برخورد سایراعضای خونواده بهتره فقط فحش میدن

بنده خدا مامانم پاش پیچ خورده بود یه بار طبق معمول شیطنت کرده بودم گذاشت دنبال منو بگیره و بزنه
آغا مهدی بدو و مامان بدو چون پاش درد میکرد وایسادم(تودلم گفتم تریپ مرام بیامو وایسم مامانم هم تریپ برمیداره و منونمیزنه)
چشمتون روزبدنبینه وایسادان همانا و…
منOo
مامان♥
پترسOO oo
کارلوس کیروش(از زاویه نیم رخ) J°
FAIR PLAY ☻

یک روز پاییزی در شرکت بودم اصلا حواسم نبود داشتم تو راهرو شرکت قدم میزدم دیدم مدیر فروشمان از در اومد بیرون منم با خنده گفتم خسته نباشید دیدم سرخ شد حالا نگو از در دستشویی اومده بود بیرون

با برادر زادم(پسر) داشتیم تو خیابون راه می رفتیم یه مرده که از این هنسفری بلوتوثیا تو گوشش بود داشت با موبایلش حرف میزد گفت سلام؛ برادرزاده من گفت سلام ؛اون گفت چه طوری ؛ برادرزاده من گفت مرسی خوبم ؛من کشیدمش کنار، یارو خندش گرفته بود. جالب اینکه در حال کشیدن داشت باهاش دست هم می داد. گفتم با تو نیست که گفت اٍ راست میگی دیدم آشنا نبودا.

بابام اینا که از مکه میخواستن برگردن تو فرودگاه عربستان برای بازرسی گفتن آقایون کمربنداشونو در آرن. بابای منم کمربندشو در میاره و بادستش شلوارشو نگه میداره.
یه هو عینکش میافته اینم هول میشه میره عینکو برداره شلوارش میافته پایین .اصن بایه وضی دولا میشه شلوارشو برمیداره!!

بچه های بی کلک میگن دها هشتادیا گودزیلا هستن ماباور نمی کردیم تادیشب تو یه برنامه تلوزیونی یه گودزیلا آوردن وسط مجربه ازش پرسید دوس داری چه کاره بشی؟ گفت میخوام دکتر بشم مجریه گفت دکتر چی؟ گفت دکتر حیوانات مجری گفت چه جور حیوونی گودزیلا نه گذاشت نه برداشت گفت حیوونایی که شبیه توئن
من درحال گاز زدن کنترل!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بابام درحال کنترل من///////////////////////////
مجری}}}}}}}}}}:
صداوسیما((((((((((((:
بابامامان گودزیلا درحال قربون صدقه رفتن گودزیلا@@@@@@@@@@@@@@

آقا حماقت که سنو سال نمیشناسه. هفته پیش با دوستام رفتیم یه دریاچه کوچیک که روش یخ بسته بود. من رفتم روی یخا بچه ها ازم عکس میگرفتن. بعدش اومدم خشکی دوستام که شیر شده بودن رفتن روی یخا از اولیشون که رفت وسط دریاچه عکس گرفتم. دومیشونم صاف رفت پیش اونیکی! حالا ضخامت یخش حدود ۳ سانت بود! عکسو که گرفتم صدا اومد طرق تروق…داد زدم بیاید بیرووون! یخه ترک ورداشت ولی اگه میشکست حتمن اون دوتا عکسشون اعلامیه میشد خدا رحم کرد. ولی بعدش کلی خندیدیم. شمام مراقب باشید آقایون خانوما از ما گفتن.

من بچگیام خیلی نیکوکار بودم. مثلاً یه بار یه میخ پیدا کردم با خودم گفتم اگه اونو به دیوار بزنم میشه چوب لباسی. داشتم میخو داخل پریز برق میکردم که یهو داداشم دستمو گرفت. گفت برقه!! تورو میکشه!! و اینگونه بود که من تونستم برقو کشف کنم! خدا رحم کرد انصافن!

عاقا یه روز بارون اومده بود منم کوچیک بودم از مدرسه داشتم برمیگشتم تا زنگ خونمونو زدم دستم شرو کرد به لرزیدن. اولش ترسیدم ولی بعدش خوشم اومد دوسه بار دیگه زنگ خیس بارونو فشار دادم تا یکی درو باز کرد و رفتم خونه بعدش فهمیدم برق بوده منم داشتم با مرگ بازی میکردم! آنتی الکتریسیته بودیم یه زمان یادش بخیر…

یروز با همکارام رفته بودیم رستوران. از قضا مدیر شرکتمونم با پسر کوچیکش اومد اونجا. مدیره خیلی خسیس بود ولی میخواست جلوی ما کلاس بزاره به پسرش گفت: هر چی دوس داری از خوباش و گروناش انتخاب کن. پسرش گفت: من ساندویج میخورم.! مدیره هرچی اسم غذای درستو حسابی میگفت که پسرش فقط از اونا انتخاب کنه باز بچش میگفت : من فقط فقط ساندویج میخورم! ! دسش درد نکنه تا یه مدت سوژه خندمونو جور کرد.

من بچه سنندجم با داییم اینا رفته بودیم اصفهان خونه یکی از دوستاش
حرف سوقاتی اصفهان پیش اومد که دوست داییم بهش گفت راستی آقا محمد سوقاتی سنندج چیه؟
داییم خیلی با کلاس گفت:نون برنجی کرمانشاه
خداوکیلی فک و فامیله من دارم؟

سلام من امروز عضو شدم … چیز دیگه ایم نمیگم :)
جونم براتون بگه حدودا دوسال پیشا بود که منو رفیقم برای شرکت تو یه جلسه مهم که اصن به قد و قواره ما نمیخورد دعوت شدیم.درعین ناباوری و ذوق مرگ شدگی در ساختمان محل جلسه حضور به هم رساندیم و سوار آسانسور شدیم.بعد از لحظاتی دینگ دینگ آسانسور در طبقه موردنظر ایستاد ولی درش وا نشد…من و دوستم یه نگاه عاقل اندر سفیه به هم انداختیم و بعد یه جیغ کوتاه … وااااای گیر کرد :( ((
در چشم به هم زدنی با چک و لگد و دندون به جون دره افتادیم و مادر دره رو به عزاش نشوندیم…شاید باورتون نشه حتی قلابم گرفتیم ولی اثربخش نبود. در همین اثنا(شایدم اصنا) در حالیکه نفس نفس میزدیم و خودمونو برای فوت کردن آماده میکردیم صدای یه دخترخانوم محترم از پشت سر : آقایون ازین طرف بفرمایین:))))
من و رفیقم عین جن زده ها با یه چرخش ۱۸۰ درجه : جــــــــــاااانم؟؟؟:|
بـــــــعله آسانسور نامرد دوتا در داشت:((((
با حداکثر سرعت از محل متواری شدیم و در حال حمد و سپاس به درگاه پروردگار که کسی مارو تو اون وضعیت ندید خودمونو به اتاق جلسه رسوندیم و وارد شدیم .یه آقایی مارو معرفی کرد :مهندس فلانی :) و مهندس بهمانی :) خیلی شیک و مجلسی و مملو از احساس غرور به طرف صندلی هامون قدم برمیداشتیم که ناگهان اشک شوق از چشمامون سرازیر شد.دختر خانوم مورد نظر که تقریبا بالای مجلسم نشسته بود در حالیکه نیشش باز بود دم گوش بغل دستیش که به گمانم رییس جلسه بود یه چیزی پچ پچ میکرد…:(((((((

خواستم از دستشویی بیام بیرون با خودم گفتم منم برای اولین بار دمپایی هارو خیس کنم ببینم چه حسی به آدم دست میده
همین که خواستم بیام بیرون بابام پشت دربود که با داد و هوار همه رو خبر کرده که بیایید که مچشو گرفتم عرفان بود که دمپاییا رو خیس میکرد
خداوکیلی فک و فامیله من دارم؟………..

چن روز پیش با دوستم رفتیم نسخه مامانمو بگیریم یارو داروهارو داده میگه میشه ۴۵۰۰دوستم بهم گفت ی بسته ام از اون آدامس ریلکسا بگیر بعدش اشاره کردم بهشون به یارو میگم ی بستم از اینه بده لطفا اونم گفت ۴۰۰۰داره۶۰۰۰داره دوستم گفت آقا چخبره مگه فرقشون چیه؟کیفیتش بهتره یا تعدادش بیشتره؟یارو شرو کرد پیش مردم داد و بیداد کردن ک آقا من چ میدونم برو توش نوشته ……مام دیدیم کوتاه نمیاد گفتیم ۴تومنیشو بده سگ توش دیدیم پیچیده تو ی پلاستیک مشکی داد بهمون جفتمون گیج شده بودیم ک داره چیکار میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اومدیم بیرون دوستم میگه از اون آدامس ۴ تومنیه بده بجوییم منم مث آدمهی با شخصیت واکردیم دیدیم ای بابا ک ا ن د م ه دیگه هیچی دیگه تا خونه ب دکتر و برند ریلکس و مغز تیلیت خودمو … فش دادیم

با گوشی دوستم به مخاطب خاصش اس دادم که: دو روز گوشیم دست داداشمه یه موقع اس نفرستی
اونم جواب داد ok
منم شمارشو حذف کردم و شماره خودمو به اسم اون ذخیره کردم
اما جالب اینه دوستم که ادعاش میشه به مخاطب خاصش رو نمیده از دیروز دوتا شارژ۵ تومنی برام فرستاده
اما شارژ به کنار این دو روز اونقدر به دوستم گفتم عزیزدلم و دوستم فدای من شده که حالم از جفتمون بهم میخوره

یه استاد فیزیک داشتیم خیلی عصبانی میشد وقتی سر درس و نکته های مهم سر و صدا توی کلاس بود ( بد جور ) من بخت برگشتیه .بی شانس .یه وری خیر سرم یه ساعتی داشتم که جزء اولین ساعت های ساخت دست بشر بود دکمه هاش کار نمیکرد خود به خود زنگ میزد ( درد سرتون ندم دوستان شما هم شاید کار داری الان تموم میشه )
خولاسه
زنگ خورد و خاموش هم نمیشد استاد عصبانی به من گفت خفش کن من خفش نکردم خودش خفه شد نیم ساعت بعد سر یه مسئله مهم همه درگیر که ساعت گرینویچ به صدا در امد من ساعت رو تو مشتم گرفتم و مشتم رو کردم بین دو تا پام ولی لامصب صداش قطع نمیشد استاد عزم من کرد دو متری من که رسید من دست خودم نبود پنجره باز بود ساعت رو انداختم بیرون . استاد با تعجب نیگام میکرد باورتون نمیشه صدای زنگ ساعت از تو حیاط بازم می امد کلاس ترکید . مرده بودن از خنده دمش گرم اون ترم منا من ۱۴ شدم

توی کلاس شیمی عمومی بودم اول ترم . منم که درس نخون .
چند تا بچه جغله صندلی های جلو نشسته بودن خیلی سوال های ریز میپرسیدن .
منم پیش خودم گفتم عجب کلاس سطح بالایی درست و حسابی این ترم ضایعات میشم و خجل توی همین فکرا بودم و میگفتم که یکم می خونم خیلی ضایع س آبروم میره که
یهکی از همون پسرا که خیلی سوال میپرسید دستشو بالا آورد و پرسید .
استاد اون حرف L که زیر H2O نوشتین یعنیی چیی .
اول خاطرم یادتونه گفتم عجب کلاس سطح بالایی . ای دوست نیم ز گفته خرسند .

دیروز نشسته بودم داشتم لینچانو میدیدم یه دفه یه گودزیلا اومد نشست با ما فیلم ببینه منم واسش زدم شبکه پویا دراومد گفت میذاری ببینم آخرش لینچان با کی ازدواج میکنه یا نه؟؟؟؟؟
.
.
بعد چند دقیقه دراومد گفت اههههههه هر فیلمی هم دفه اولش قشنگه….
یعنی من فقط مث منگلا داشتم به این نگاه میکردم..

کیا یادشونه:وقتی زنگ مدرسه(آخر)میخورد و موقع رفتن به خونه بود جوری میدویدیم که زندانی حبس ابد(عبد)رو از زندان آزاد کردی.هییییی یادش بخیر

به مامانم گفتم: مامان منو صبح ساعت ۵ بیدارکن میخام برم جایی…
صبح ساعت ۹ بیدار شدم دیدم ی نامه کنارمه نوشته:
عزیزم خیلی ناز خوابیدی دلم نیومد بیدارت کنم ببخشید…
خدایا مادرای ما چقد فرشتن…بزن لایکو به افتخاره همه ی این فرشته ها

عاغا یه بار ما ابتدایی بودیم،یه مجله رشد داشتیم،دهه هفتادیا یادشونه!یه صفحه ش درموردفواید پوست سیب بود،نوشته بود اگر مهمانان شما پوست سیب رانمیخورند ناراحت نشین!خودتون برین پوستاشو جداکنین بخورین!
ینی تواون لحظه حس بز بودن بهمون دست میداد!
شمام ازینا داشتین آیا؟؟؟
حالا جالب اونجاس یکی از بچه هارفته بود پوست سیبای مهمونارو جدا کرده بود عین گاو خورده بودشون!
مجله رشد:))
گاو وبز:(((
دوستم:|

اهرام ثلاثه تو حلقش اگه دروغ بگم .
اجباری مرخصی داده بودن با رفیقم برمیگشتم . تو کوپه بغیر ما یه پسره هم بود قیافش داد میزد که خیلی ساده است . وصتای راه ازمون پرسید داشجوئید گفتم کاش دانشجو بودیم گفت اینجا کار میکنید . گفتم کاش کار میکردیم . گفت پس امدید مسافرت . نه
گفتم یه جایی بودیم که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه . این بدبخت فکر کرد ما تو شهر اینا زندانی بودیم نکه کچل هم بودیم . منم به کی قسم اصلا خوشم نمیاد کسی رو دست بندازم ولی میدونید شرایطش پیش اومد . خلاصه . گفت جرمتون چی بود .گفتم . میگفتن قتل ولی بعدن فهمیدن که درست نیست ولمون کردن ۴ ساله . به جان خودم اصلا دست خودم نبود بعد گفتن اینا سرمو شبیه این قاتلا بدجوری خاروندم لحن صدا هم که خو بخود عوض شده بود گفتم اونجا هر چی هم بلد نبودیم یاد گرفتیم . شب شد خواستیم بخوابیم دیدم پسره نمی خوابه گفتم خوابت نمیاد گفت نه . گفتم میدونم از چی میترسی پسره شده بود عین لبو خلاصه تا من رسیدم و پیاده شدم طفلک پلک رو هم نذاشت ( خدایا خداوندا ما رو ببخش )

تو اتاق عمل دکتره اومد منو دست بندازه
گفت شما دانشگاه هاوایی درس میخونید؟(حالا فهمیدین من هم کار میکنم هم درس میخووونم؟کم کم دارم از دنیا محو میشم)
منم گفتم نه من دانشگاه زمینی درس میخونم:-)))
ینی هنگ کرداااا
کلی بخاطر حاضر جوابیم تحسینم کرد وبهم دکترای افتخاری داد
ینی دیگه لازم نیست دزس بخونم:-))))))

تو برنامه تلویزیون حسین رفیعی از یه گئدزیلا میپرسه شغلت چیه؟
میگه دکتر!!!!!!!!!!!! :- /
میپرسه دکتر چی؟
میگه دکتر حیوانات :-)
بعد رفیعی میپرسه : مثلا چه حیوونایی؟!!
گودزیلا میگه:حیوونایی که شبیه شمان!!!!!!!!!!!!
یعنی مجری رفت تو افق و عمود و… محو شد
حاضر جوابیش تو پانکراس همه!!!!!!!!!!

آشپزخونمونو دارن تعمیر میکنن،یخچالو آوردن تو اتاق من…
نمیدونید چه حالی میده =)

یه روزداداشم میخواست آب داغ بریزه مامانم گفت حسام جان میریزیش یه بسم الله بگوآب روجنانریزه داداشم گفت مامان زیاد خرافاتی هستی جن کجا بودخلاصه شب بودو رفتیم بخوابیم هنوز نیم ساعتی نگذشته بود که جیغ داداشم بلندشدرفتیم تواتاقش میگم چی شده میگه نمیدونم همش یکی منو گازمیگیره مامانم گفت دیدی بهت گفتم مسخره کردی خلاصه تا صب چندبارجیغ کشیدماهم ازترس نتونستیم بخوابیم صب رفتم تواتاقش دیدم زل زده به دیواریهوخندیدمنم همش داشتم صلوات میدادم فکرکردم جن اونوگرفته دیدم یه سوسک تودستشه تازه فهمیدیم اون سوسکه رفته توشلوارشواینم هروقت تکون میخورده سوسکه گازش میگرفته.

یه کلیپ رو گوشیم بودکه دختره گیتار میزدو میخوند. برا پدر بزرگم گذاشتمش سه سوته میونشون با مادربزرگم ریخت بهم! حرفاشونو:(-پ: زن تو بلدی مث این بخونی گیتار بزنی؟! -م: مجبور بودی اومدی خاسگاریم؟ اونو میگرفتی. -پ:خودت پیغام پسغام فرستادی! -م: من!! تو نبودی ناله و خواهش میکردی؟ -پ: به فلانی گفته بودی عاشقم شدی خودت…..).. مام اگه ابلیس نباشیم پس حتماً یه پا گودزیلاییم خدا بخیر کنه. برم آشتیشون بدم!

با نامزدم قرار گذاشتم نهارو توی پارک بخوریم. مدل موهامو عوض کردمو صاف زدم کنار. تا دید منو گفت مث سیگاریا شدی! اونروز اصن نفهمیدم چی کوفت کردمو چی گفتمو خلاصه اعصابم قهوه ای شد. آخه نقد و انتقاد به این سراحت!؟ (صراحت؟ ثراحت؟ ۳راحت؟)

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟