loading...
فان 20
آخرین ارسال های انجمن
masoud بازدید : 157 1395/06/13 نظرات (0)

همیشه از تو نوشتم …
از تو گفتم …
از تو و احساست
این اولین بار هم که میخواهم از خودم بنویسم
از خودم و احساسم حرف بزنم
فقط میتوانم بگویم
“بی تو بی نفسم”

روزگارم راسیاه کرده اند
آن وقت میگویند شب است !
اینجا تا پیراهنت را سیاه نکنند نمی فهمند چیزی رااز دست داده ای !

درگیر من که شوی
درگیر بزرگترین رویاهایم می شوم
چشمانت آتش گُر گرفته ایست که بد می سوزاند
عاشقی کن تا غرق در لذتت کنم
دل ربایی کن تا غرق در خواستنت کنم
فقط باش
تا عمری برایت باشم
فقط …
همین

هنوز نمی دانم
هر سال که میگذرد ،
یک سال به عمرم اضافه می شود

یا یک سال از عمرم کم می شود !!

 

امروز تودلمه ...

ساعت ِ قرار های ما
روی دست کدام غریبه
به خواب رفته است ؟

که هیچوقت...
وقت ِ آمدن ِ تو نمی شود ؟!

ﺧﺪﺍﯾﺎ

ﻧﺬﺍﺭ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﯾﮑﯽ ....

ﻋﺰﺍﯼ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﺷﻪ ....

...

 

چقدر کم توقع شده ام

نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را...

همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست
...
مرا به آرامش می رساند….

حتی اصطحکاک سایه هایمان کافیست.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟