loading...
فان 20
آخرین ارسال های انجمن
رضا بازدید : 241 1395/09/16 نظرات (0)

مجموعه ایی جدید و متنوع از انواع شعر طنز عاشقانه و اشعار زیبای طنز و خنده دار در رابطه با عشق و دوست داشتن را در این مطلب ملاحظه می فرمایید که مطالعه این اشعار طنز برای همه ما جالب و قابل توجه است.

masoud بازدید : 233 1395/05/01 نظرات (0)

گویند صاحب دلی، وارد جمعی شد.

حاضرین همه او را شناختند و از او خواستند که پس از انجام کارهایش آنان را پندی گوید.

پذیرفت.

کارهایش که تمام شد همگی نشستند و چشم‌ها به سوی او بود.

مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت:

برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید

banoo بازدید : 244 1395/03/16 نظرات (0)

من پریا23ساله وعشقم فرهاد27 سال.


سال 88داشگاهی که دوست داشتم تورشته موردعلاقم قبول شدم 


.دانشگاه طباطبایی روانشناسی بالینی.



تااون روزسرم تودرس وکتاب بودوالبته تودوران دبیرستانم یه تصادف 



کردم که باعث شدچندتا جراحی داشته باشم وهمین باعث شده بود



بقیه در ادامه مطلب

banoo بازدید : 134 1395/02/20 نظرات (0)

سلام

حدود سیزده چهارده سالم بود که به عروسی دختر عمم دعوت شدیم.بعد از چند روز انتظار روز عروسی فرا رسید. البته این را یادآور کنم که  دراقوام ما رسم بر این هست که عروسی را به صورت مختلط برگذار می کنند.

روز عروسی بود که  دختر عمه ی کوچولوی من با رقص زیبای خود همه ی حاضرین را از زنهای فامیل گرفته تا مرد های فامیل از جمله من را شیفته ی خود کرده بود. اونوقت بود که یه حس غریب بهم دست داده بود و کارم شده بود تماشای (آرزو دخترعمم) البته آرزو اسم مستعاری هست که من برای اون انتخاب کردم.خلاصه از روز عروسی به بعد هر چی بیشتر میگذشت و من اونو میدیدم بیشتر شیفته ی زیبایی او میشدم.اونوقت اسم این احساسی که در من بوجود اومده بود را نمی دونستم چیه.از این اتفاق یکی دو سالی گذشت  و من روز به روز به اون بیشتر وابسته میشدم و اونوقت بود که فهمیدم زندگی بدون او برام مفهومی نداره و متوجه عشق خودم نسبت به او شدم.از اون به بعد منتظر آخر هفته ها می موندم که با خانواده به دیدن اونها بریم و من آرزو را ببینم.وقتی که اونجا میرفتیم و من اونو میدیم صورت زیبا و معصومانه ی او واز همه مهمتر نجابت او باعث میشد که جرات نگاه کردن به صورت زیبا آرزو را نداشتم و حتی بیشتر وقت ها جرات سلام کردن به اونو پیدا نمی کردم.هرچقدر آرزو بزرگتر میشد بر زیبایی های او افزوده میشد و من بیشتر عاشق او میشدم .این اتفاقات گذشت و گذشت تا این که…

masoud بازدید : 171 1394/08/19 نظرات (0)

اگر به خواهان آینده هستید و برای آن برنامه ای دارید

گذشته را فراموش کنید

.

.

شناخت دیگران دشوار و زمانبر است

اما مهمتر شناخت خود است

 

برید به ادامه مطلب

 

thy بازدید : 0 1394/05/28 نظرات (0)

ﻓﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﯿﻦ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ،یه ﺑﺎﺯﺭﺱ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ میرﺳﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﺭﮎ ﻧﻈﺎﻡ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﺷﻮ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﺑﺪﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺎﺯﺭﺱ ﺭﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻪ ﻭ ﭘﻮﻟﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺯﺭﺱ ﻣﯿﺰﺍﺭﻩ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ:ﻣﻦ ﺩﮐﺘﺮ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺷﻮ ﺑﺎﺯﺭﺱ ﮐﻪ ﭘﻮﻟﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﺮﯾﺾ ﯾﻘﻪ ﺑﺎﺯﺭﺱ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﺎﺯﺭﺱ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﺑﺎﺯﺭﺱ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺧﺎﺫﯼ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﻗﻼﺑﯽ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﻨﯽ ﻣﺮﯾﺾ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ : ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﻓﺘﺮﭼﻪ ﺍﻡ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ مال کس دیگه اس !

masoud بازدید : 220 1394/03/10 نظرات (0)

پیر مردی برای تعمیر موبایلش به تعمیر گاه رفت و خواست ک مشکل موبایلش را برطرف کند.
وقتی موبایل را چک کردند دیدند هیچ اثری از خرابی در آن نبود.
گفتند گوشی شما سالم است.
پیر مرد با ناراحتی تمام سوال کرد؟
پس چرا هیچ کدام از فرزندانم باهام تماس نمی گیرند؟!!!
صاحب مغازه با شنیدن این موضوع جا خورد و هیچ جوابی دراین مورد نداشت.
واقعا درد آور است...

thy بازدید : 180 1394/03/10 نظرات (1)

حــــال مــنــــو
وقــتـــی میـــــفهمی کـــــه،
حــالــتـــو هـــیــچـکـــس
" نـــفهـمـــه "

thy بازدید : 205 1394/03/10 نظرات (0)

گیله مرد میگفت:خوشبختی حراج روزهای دنیاست
اینکه ما قدمی برنمی داریم و قیمتی بیشنهاد نمیکنیم داستان دیگریست..

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟