loading...
فان 20
آخرین ارسال های انجمن
masoud بازدید : 431 1395/06/03 نظرات (0)
masoud بازدید : 210 1395/05/31 نظرات (0)

مرد فقیرو پرخوری را به جرمی زندانی کردند. در زندان هم آرام نگرفت و متنبه نشد و به زور غذای زندانی ها را می گرفت و می خورد و آنقدر اذیت کرد تا بالاخره زندانی ها به قاضی شکایت بردند که « نجات مان بده ! این زندانی پرخور ، عاصی مان کرده است و نمی گذارد یک وعده غذا از گلوی مان پایین برود. »

برای خواندن بقیه حکایت به ادامه مطلب مراجعه کنید

masoud بازدید : 273 1395/05/27 نظرات (0)

در خونه رو میزدن!
دختر داییم ۵ سالشه!
جواب داد : کیه!؟
زن همسایه مون پشت در به شوخی گفت: منم منم مادرتون!
من رفتم در رو باز کردم, بنده خدا میخواس سکته کنه!
گفت : ببخشید مادرتون هستن؟ گفتم : نع ، فقط من و حبه انگور هستیم

 

برید به ادامه مطلب

 

 

masoud بازدید : 229 1395/05/26 نظرات (0)

 

تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم
کسی به فکر شما نیست راست می گویم
دعا برای تو بازیست راست می گویم
اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای کشتن تو نیزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور می ترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم
من از سیاهی شب های تار می گویم
من از خزان شدن این بهار می گویم
درون سینه ما عشق یخ زده آقا
تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست
برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست

 

برید به ادامه مطلب

 

 

تعداد صفحات : 225

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟